آشنایی من با شهریار از دوران نوجوانی است؛ یعنی از سالهای نیمهی اوّل دههی ۳۰ با شعر شهریار آشنا شدم. این تاریخچه از این لحاظ از نظر من اهمّیّت دارد که جهتگیری شعر شهریار را میشود در آن دید.
من از کجا با اسم شهریار و با شعر شهریار آشنا شدم؟ از آنجا که یک خوانندهی مذهبی -یعنی یک روضهخوان- که صدای خیلی خوشی هم داشت، در یک جلسهای با آواز بسیار خوشی، شعر «علی ای همای رحمت» را خواند؛ در آن جلسه، گمانم هرکسی حضور داشت -که جلسهی بزرگی هم نبود- نسبت به شاعر این شعر حسّاس شد که این شعر مال کیست؟ ما در مدح امیرالمؤمنین و از زبان گویندگان شعر زیاد شنیده بودیم، امّا این شعر یک طعم دیگری، یک فضای دیگری و یک باب تازهای در این مقوله بود که قبل از آن، ما اینجور شعری دربارهی امیرالمؤمنین نشنیده بودیم؛ هم لفظ زیبا بود:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همهی سایهی هما را
این لفظ یک لفظ شیرین و شیوا و پرکنندهی ذهن انسان است؛ هم مضامین مضامین جدیدی بود:
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سرِ چشمهی بقا را
گفتند مال شاعری است به نام شهریار؛ یعنی بنده در سنین مثلاً چهارده پانزده سالگی، با اسم شهریار آشنا شدم و رفتم دنبال دیوان شهریار، که در کتابخانهی آستان قدس این دیوان بود؛ تازه چاپ شده بود؛ به نظرم یک دیوانِ سه یا چهار جلدی بود؛ گشتم این شعر را پیدا کردم، با اشعار دیگرِ او هم آشنا شدم. خب، حالا نکتهی این کجا است؟ آن شعری که در فاصلهی نهچندان طولانی از سروده شدن آنچنان رواج پیدا کند که به زبان روضهخوان و مدّاح و گویندهی مذهبی برسد و در مجالس خوانده بشود، شعر ممتازی است. ما همیشه در اهمّیّت شعر دعبل خزاعی این را بیان میکردیم که دعبل در مروْ قصیدهی معروف خودش را بیان کرد -خواند، انشا کرد و گفت- در مقابل امام رضا (علیهالسّلام)، وقتی که از خراسان برمیگشت، در بین راههای این شهرهای مرکزی، نزدیک قم و آن طرفها، وقتی که دزدها حمله کردند و قافله را لخت کردند و وسایلشان را جمع کردند، رئیس دزدها که نگاه کرد و دید وسائل افراد قافله جمع شده، به یک بیت از ابیات همان قصیدهای متمثّل شد، که آن قصیده اندکی قبل از آن -مثلاً چند ماه قبل- در مروْ خوانده شده بود. این سرعت حرکت شعر، نشاندهندهی قدرت شعری شاعر است که میتواند زبان را آنچنان استخدام کند که بتواند در محیطها رواج پیدا کند. شعر شهریار اینجور بود. این یک خصوصیّتی برای شعر شهریار است و از برجستگیهای شهریار محسوب میشود. در ضمن اینکه یک ادیب نمیتواند در شعر او ایراد وارد کند -یعنی گاهی اوقات شعر آنچنان است- در بین غزلهای شهریار غزلهایی است، یعنی ابیاتی دارد که در این ابیات حتّی یک حرف حشو و زائد هم وجود ندارد؛ کاملاً مستحکم، پرداخته، ساخته، چیده:
در وصل هم ز شوق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
این بیت در آن حدِّ اعلای زیبایی شعری و کمال شعری است، که هیچ نمیشود کسی ایرادی به این شعر وارد کند. درعیناینکه از لحاظ شعری در این رتبه است، برای مردم معمولی، برای آدمی که میخواهد شعری ترنّم کند، برای کسی که میخواهد در محفل عامّهی مردم شعری بخواند، این شعر، شعر قابل قبول، قابل فهم، قابل ارائه و روانی است؛ این هنر شهریار است.
علاوهی بر این، شخصیّت خود شهریار به نظر من با قطع نظر از محصول ذهن او -که شعر او است- شخصیّت برجستهای است. بنده با اینکه سالهای متمادی با شعر شهریار آشنا بودم، خود او را از نزدیک ملاقات نکرده بودم تا سفر تبریز که دوستان اشاره کردند.(۱۳۶۶/۴/۲۹) آن اوّلین دیدار من با مرحوم شهریار بود، لکن دورادور شهریار را کاملاً میشناختم -[از طریق] دوستانی که به تبریز میرفتند و او را میدیدند و میآمدند؛ کسانی که با او معاشرت کرده بودند- شهریار یک شخصیّت نظیف و پاکیزه و دارای خصال برجستهی اخلاقی بود. یک انسان متواضع، حقپرست، پارسا، بسیار صمیمی و صادق؛ از جملهی کسانی که کالای شعر خود را حاضر نیست به کسی بفروشد؛ این خیلی مهم است.
در زمان ما -در زمان جوانی ما که شعرایی در کشور بودند- بیشتر شعرای برجستهای که بنده به یاد دارم، کسانی بودند که شعرشان را به ارباب قدرت فروختند؛ شعرای برجسته، خیلی خوب، مورد احترام ما هم هستند -یعنی آن شعرا را هم ما احترام میکنیم و هیچ این را موجب این نمیدانیم که نگاه احترامآمیزمان را از آنها سلب بکنیم- لکن بالاخره در دورانهایی، در زمانهایی، یا از روی اجبار یا از روی ضعف نفْس شعرشان را فروختند؛ شهریار خودش را دور نگه داشت؛ درحالیکه شهریار از لحاظ وضع مادّی، زندگی مرفّهی نداشت، برخورداریای نداشت، شناختهشده هم بود، زبانش هم زبان شیرین و مطلوبی بود، مشهور هم بود، یعنی یک شاعر ناشناخته و گمنامی نبود. همانطور که قبلاً عرض کردم از جمله خصوصیّات شهریار این است که در زمان حیات خودش رسید به اوج شهرت؛ و چشم طمع از سوی ارباب قدرت به یک چنین کسی دوخته است، امّا شهریار تسلیم نشد؛ یقیناً فشارهایی بوده، یقیناً درخواستهایی بوده.
همین شهریار بعد از آنکه انقلاب پیروز شد -همانطور که دوستان اشاره کردند- در این قریب ده سال که بعد از پیروزی انقلاب ایشان زنده بود، بدون اینکه کسی از او مطالبه کند، بدون اینکه توقّعی به او ابراز بشود، خود او در خدمت این فکر، این جریان و این حرکت عظیم قرار گرفت؛ عاشقانه سرود. این استقلال فکری که او را یک روز نسبت به مبانی اسلام پابند کرد، یک روز نسبت به انقلاب اینجور نزدیک کرد، از جملهی ویژگیهای برجستهی شهریار است.
[و] آن مسئلهی مسلمانی و تدیّن؛ شهریار در یک محیطی و در یک فضایی زندگی کرد که محیط دین و دینداری نبود؛ یعنی آمد تهران، در محیطهای شعری، در محیطهای کاریِ آن روز، در دوران رضاخان -که دشمنی با دین و مخالفت با دین یک امتیاز برای هر کسی که میتوانست ابراز وجودی بکند محسوب میشد- در آن دورانها شهریار از دین، از خدا، از پیغمبر، از امیرالمؤمنین سروده؛ این «علی ای همای رحمت» مال همان روزگاران است، همان اوقاتی که عزاداری برای امام حسین در این کشور ممنوع بود و اگر کسی راجع به امام حسین شعری میخواند و حرفی میزد، تحت تعقیب قرار میگرفت، شهریار در همان دوران میگوید که:
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را
این تدیّن شهریار [است].
بیانات رهبر انقلاب در دیدار میهمانان شرکتکننده در کنگره بزرگداشت استاد شهریار ۱۳۸۵/۶/۲۶