آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 28/3/96، مطابق با بیستوسوم ماه مبارک رمضان 1438 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
?یکی از خطبههایی که به تحلیل جریانات صدر اسلام می پردازد، خطبه سوم نهجالبلاغه است. البته این خطبه را حضرت تقریبا سیسال بعد از وقوع این حوادث انشاء کردهاند. از ابنعباس نقل شده است که در کوفه خدمت حضرت بودیم و کسانی درباره حوادث بعد از وفات پیامبرصلیاللهعلیهوآله ابهاماتی داشتند و از حضرت در اینباره سؤال میکردند. حضرت فرصت را غنیمت شمرد و این خطبه را ایراد فرمود، که به خطبه شقشقیه معروف است. «شقشقة» تکه گوشتی است که هنگام عصبانیت شتر از دهان او بیرون میآید.
? ابنعباس میگوید در میان فرمایشات حضرت، یک نفر بلند شد و نامهای خدمت حضرت آورد. حضرت نیز نامه را گرفتند و آن را مطالعه کردند و دیگر خطبه را ادامه ندادند. پیدا بود که وسط سخنان حضرت بود و هنوز خطبه تمام نشده بود. از اینرو ابنعباس گفت: خواهش میکنم اگر میشود سخنانتان را ادامه دهید! اما حضرت فرمود: «شقشقة هدرت ثم قرت»؛ این مثل تکه گوشتی بود که از دهان من درآمد، اینها را گفتم و الان سر جای خودش برگشت و آرام شد؛ یعنی دیگر آن حالت را ندارم که آن حرفها را بزنم.
?ابنابیالحدید معتزلی، شارح نهجالبلاغه میگوید از اساتیدم درباره این خطبه سؤال کردم که آیا این خطبه را علیعلیهالسلام گفته است؛ و اگر واقعا اینها از علی است چرا شما راه دیگری را انتخاب کردهاید و از دیگران تبعیت میکنید؟ آنها گفتند: بدون شک این کلام علی است.
? صبر کُشنده یا همراهی دمکراتیک؟!
?فسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً؛ وقتی من خودم را در این موقعیت دیدم که همه سر یک نفر ریختهاند و با او بیعت میکنند، توقفی کردم و ابتدا بین این جریان و خودم پردهای انداختم؛ یعنی خودم را از صحنه خارج کردم و به خودم پرداختم تا درست فکر کنم، ببینم جریان چیست؛ وَطَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً؛ پهلو از این کار تهی کردم؛ یعنی رویم را از آنجا برگرداندم و خودم را کنار کشیدم. وَطَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ؛ فکر کردم و دیدم دو گزینه پیش روی من است؛ یا با اینکه هیچ یار و یاوری برای من نمانده است جنگ کنم، و یا صبر کنم.
? آخر کسی نمیگوید هفتاد روز پیش پیغمبر در غدیر چه گفت؟! این مردم بیوفا اصلا احوالی هم از من نپرسیدند! حالت من حالت کسی بود که دستش را بریدهاند؛ آیا با این دست بریده میتوانم شمشیر به دست گیرم و مجاهده کنم؟! روشن است که نتیجه این کار چیست؛ کسی مرا همراهی نمیکند تا جنگ کنم.
?در روایت دیگری میفرماید: اگر حرف بزنم، میگویند: چقدر عاشق سلطنت است! میخواهد ریاست کند که این حرفها را میزند، وگرنه همه رفتند بیعت کردند، تو هم برو دیگر! مدتی فکر کردم که آیا این گزینه را انتخاب کنم و با دست بریده به اینها حمله کنم، یا صبر کنم و در مقابل اینها سکوت و بر این ظلمت کور صبر کنم. ظلمت کور از باب نسبت شیء به متعلق آن است؛ یعنی ظلمت و تاریکی شدیدی که اگر کسی وارد آن شود، مثل کور میماند و هیچچیز نمیبیند.
? سپس حضرت این ظلمت را کمی توضیح میدهد. میفرماید این ظلمت انسان صغیر و کودک را پیر میکند و بزرگ را خمیده و فرسوده میکند و به آسانی نمیتوان از آن عبور کرد. کسی که وارد آن میشود فرسوده و بیتاب میشود و قدرت حرکت را از دست میدهد. در این ظلمت اگر ایمان مؤمنی باقی بماند، به جان کندن میافتد و در همین تاریکی میمیرد. خیلی هنر کند ایمانش را حفظ میکند، وگرنه از زندگیاش نمیتواند بهرهای ببرد و راه صحیح را بپیماید.
?حضرت میفرماید: دیدم همین ظلمت کشنده کور به احتیاط نزدیکتر است؛ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ؛ بنا گذاشتم که صبر کنم. نفرمود: رفتم بیعت کردم. میفرماید خودم را بین دو گزینه حمله و صبر دیدم، و صبر کردم همانند کسیکه خاری در چشمش فرو رفته که نه میتواند آنرا بیرون آورد و نه میتواند دردش را تحمل کند. صبر کردم همانند کسیکه استخوانی در گلویش گیر کرده که نه میتواند بیرونش آورد و نه میتواند فرو برد.
?أرَى تُرَاثِي نَهْباً؛ دیدم میراثی که پیغمبر برای من گذاشته بود، وظیفهای که برای هدایت مردم داشتم، غارت شده است. البته گزینه سوم را در خطبه 62 فرمود که وقتی دستم را از بیعت بازداشتم، مسئله ارتداد مردم پیش آمد و دیدم اگر من وارد نشوم، اسلام از بین میرود و مردم دسته دسته دارند کافر میشوند. رسما علیه اسلام اعلان جنگ داده بودند. این بود که ناچار شدم به خاطر اسلام با اینها همکاری کردم.
?آیا معنای این سخنان این است که دیدم مردم رأی دادند، من هم رفتم بیعت کردم؟! آیا معنایش این است که دموکراسی بود و مردم رأی داده بودند، من هم چارهای ندیدم باید میپذیرفتم و حق نداشتم اظهار مخالفت کنم؟!
مطلب کامل در لینک زیر :