امام خمینی(ره)، پیوند دهنده عرفان و سیاست/نقد امام خمینی(ره) بر سلوک عملی صوفیه
- شاید بتوان دو خصوصیت عمده و برجسته نحلههای شبه عرفانی ذکر کرد. اول این که معمولاً شریعت و احکام دینی در این نحلهها جایگاهی ندارد و اعتنا به آن ها را لازم نمیدانند و عرفان، در مقابل آن ها قرار میگیرد و دیگر این که، «معرفت» در این نحلهها جایگاهی ندارد و تنها در پی ارائه ی تکنیک ها و راه کارهایی اند که فرد بتواند به وسیله آن ها، به آرامش دست پیدا کند.
- بر صاحبنظران و اندیشمندان است که هرچه بیشتر در معرفی سنّت عرفانی ایرانی ـ اسلامی کوشا باشند و بزرگان آن را هرچه بهتر معرفی کنند. بدون تردید این سنت عظیم و شگرف، توانایی پاسخگویی و ارضاء نیازهای معنوی بشر امروز را دارد و بشر امروز میتواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. اقبالی که مردم آمریکا امروزه به آثار مولوی و به خصوص مثنوی معنوی نشان میدهند میتواند مؤیدی بر این نکته باشد.
- در تاریخ عرفان ایرانی از سه تن به عنوان بنیانگذاران نوعی از عرفان نام بردهاند؛ امام محمد غزالی را مظهر عرفان خوفی، مولوی را مظهر عرفان عشقی و حافظ را معرفیکننده عرفان ضد زهد دانستهاند. میتوان به این مجموعه امام خمینی را نیز اضافه کرد و وی را معرفی کننده عرفانی همراه با سیاست دانست. البته اینکه شخصیت و مقام عرفانی روح الله تحت سیطره مقام فقهی و سیاسی وی قرار دارد و آنچنان که باید و شاید مورد توجه نیست. مسلّماً گذشت زمان و بیرون آمدن از منازعات بی حاصل سیاسی بر توجه هر چه بیشتر به شخصیت عرفانی روح الله میافزاید.
- در عصر امام خمینی، تنها طریق تصوّف نبود که به بیان منازل سیر و سلوک می پرداخت. سال ها پیش از وی، ملاصدرا فیلسوف و عارف شیعی، میان عرفان و فلسفه و قرآن رابطه ای ناگسستنی برقرار کرده بود. اگرچه که قبل از ملاصدرا، سید حیدر آملی تلاش فراوانی در پیوند تصوف و تشیع داشت اما این ملاصدرا بود که از عرفانی سخن به میان آورد که یکسره منبعث و برگرفته از تعالیم اهل بیت بود و با دستگاه خانقاهی و نظام مرید و مرادی هیچ نسبتی نداشت. به همین دلیل است که ملاصدرا در کتاب کسر الاصنام الجاهلیة به شدت به این صوفیان و آداب آنان می تازد.
- در وصف چنین صوفیانی است که امام میگوید: «آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، از این دو حالش پست تر و غمزه اش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچارۀ صاف و بی آلایش را به علماء و سایر مردم بدبین نموده. برای رواج بازار فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده گمان کرده به لفظ «مجذوبعلی شاه» یا «مجبوبعلی شاه» حال جذبه و حب دست دهد! ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم این قدر کبر و افتخار ندارد بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کلّّه گاهی خودش هم بازی خورده خود را دارای مقامی دانسته. حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده؛ و از انضمام این ها، یک معجون عجیبی و اخلوطه ی غریبه ای فراهم شود! و خود را با این همه عیب مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سرّشریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است».( شرح چهل جدیث ص 91)
- امام به شطحیات برخی صوفیه ایراد وارد می کند و آن را نشانه سستی و نقص در سلوک می داند: امام با شطحیات عارفان و صوفیان میانه ای ندارد و صدور آن ها را از صوفی، ناشی از نقصان سلوک وی می داند. اما چرا بیان شطح نشانگر نقصان سلوک صوفی است؟ به اعتقاد امام، شطح زمانی روی میدهد که نفس و شیطان بر انسان به ربوبیت تجلّی میکند. در این حال، سالک بنده ی نفس خویش است و از توجه به پروردگار غافل است.( تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس ص 140).
به اعتقاد امام، کسی که با جذبه ی الهیه به حق متقرب گردیده و عشق محبوب در دل او جای گرفته است محال است که زبان به شطح بگشاید. ( شرح چهل حدیث، ص 591) چرا که چنین فردی، هرگونه انانیتی را از نفس خویش دور ساخته و نفسش را به طور کامل پاک کرده است.( مصباح الهدایه، ص 53). به همین دلیل است که امام، مدعیان معرفت را مورد خطاب قرار میدهد و شطحیات و دعویهای گزاف آنان را ناشی از حبّ نفس و وسوسه شیطان و مخالف با عشق و محبت پروردگار میداند. درواقع، اهل معرفت، بنا به حدیث شریف «ان اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری» هیچگاه نزد مردم به اظهار مقام و مرتبه نمیپردازند( شرح چهل حدیث، ص 162).
برای مطالعه متن کامل این جا را کلیک کنید.