اعظم صادقی[1]
چکیده:
یکی از عقاید مهم درباره انبیاء الهی و از جمله پیامبر اسلام (صل الله علیه و اله)، عصمت ایشان است که با دلایل مختلف عقلی و نقلی به اثبات رسیده است، این اعتقاد به قدری اهمیت دارد که اثبات حقانیت هر دین و آموزههای آن، مبتنی بر آن است؟! از این رو پرداختن به بحث عصمت و رفع شبهات و اشکالات وارد شده در این زمینه، دارای اهمیتی بسیار است. با توجه به آنکه عدهای با تمسک به ظاهر برخی از آیات قرآن، درصدد ایجاد خدشه در عصمت حضرت محمد (صل الله علیه و اله) بودهاند. این پژوهش به بررسی 6 آیه از آیات مورد تمسک آنها با روش توصیفی و به شیوه کتابخانهای میپردازد و با ادله عقلی و نقلی به شبهات وارد شده پیرامون این آیات پاسخ میدهد.
با تحلیل و بررسی این آیات دریافتیم که یا خطاب در ظاهر متوجه حضرت بوده و در اصل منظور مردم هستند و از آن جهت که پیامبر دریافت کننده وحی هستند مورد خطاب قرار گرفتهاند و یا اینکه عناوینی چون غفران، ضال، خوف و خشیت که مورد استشهاد ظاهر بینانه قرار گرفته در معانی دیگر خود، در این آیات به کار رفتهاند و به هیچ وجه عصمت حضرت را زیر سوال نمیبرند.
کلید واژهها: عصمت ، پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله)، گناه ، آمرزش ، گمراه .
مقدمه:
همه انبیاء با هدف به تکامل و سعادت رساندن بشر مبعوث شدهاند و این هدف بدون عصمت محقق نمیشود. انبیاء باید خود از تمام انحرافات و لغزشها، مصون باشند تا بتوانند این وظیفه الهی را به نحو احسن به انجام برسانند. یکی از عقاید مشترک میان تمامی ادیان عصمت انبیاء در دریافت و ابلاغ وحی است اما بر سر اینکه آیا انبیاء، خواه قبل از نبوت، دارای عصمت از گناه چه کبیره و چه صغیره اعم از سهوی و عمدی، بودهاند یا نه اختلافاتی وجود دارد.
در مورد پیامبر اسلام(صل اله علیه واله) نیز شیعه معتقد به عصمت پیامبر در همه جهات و وجوه زندگی است اما عدهای با توجه به برخی آیات و روایات عصمت پیامبر را در کل زندگی محل اشکال میدانند و شبهاتی را در این زمینه وارد کردهاند. از این رو پرداختن به این موضوع و پاسخ به این شبهات، ضروری مینماید.
در این زمینه کتابها و تحقیقات فراوانی نگاشته شده است، از کتابهای موجود میتوان به کتاب عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، نوشته فاطمه محقق و کتاب عصمت (پرسش و پاسخ های دانشجویی)، نوشته حمید رضا شاکرین و همکاران نام برد. این مقاله با رویکرد پاسخ گویی به برخی شبهات درباره عصمت پیامبر اسلام (صل اله علیه واله) در قرآن به بررسی 6 آیه در این زمینه پرداختیم و سعی در جمع آوری مطالبی کاربردی به صورت مفید و مختصر داشتیم.
1-مفهوم شناسی
1-1 عصمت در لغت
عصم: امساک ،نگه داشتن و حفظ کردن.[2]
عصم: عصمت الله فلاناً من المکروه. خدا فلانی را از بدی حفظ کرد.
والله یعصمک من ناس. و خدا حفظ می کند تو را از شر مردم.
اعتصم بالله. به لطف خدا از گناه دوری گزیند.[3]
عصمت از نظر ساختار صرفی، اسم مصدر از ریشه (ع .ص. م) است که در زبان عربی به معنای منع، امساک و نگهداری نفس از گناه به کار برده شده است.[4]
عصمه: منع، جلوگیری، ممانعت، نگهداری، حفظ، حمایت، تنزه عن الخطیئه (بی گناهی، پاکی)، تنزه عن الخطاء(مصونیت از خطا) و لغزش ناپذیری.[5]
2-1 عصمت در اصطلاح
نوع خاصی از پاکی و آلوده نشدن به گناه است گرچه در ماهیت و محدوده آن بین دانشمندان با هم اختلاف نظر وجود دارد که آن نیز از اختلاف در منشاء سرچشمه
میگیرد.[6] عبارت از ملکه نفسانی قدرتمندی است که با وجود آن، انسان از عقل توانمند و فطانت و هوشیاری کامل و نهایت صفای نفس، کمال اعتنا به اطاعت خداوند برخوردار میشود و در نتیجه با داشتن قدرت بر ارتکاب معصیت، با اختیار خود مرتکب آن نمیشود.[7]
2- برخی شبهات عصمت پیامبر اسلام
1-2 استغفار پیامبر
قرآن در آغاز سوره فتح از آمرزش گناهان گذشته و آینده پیامبر خبر میدهد. آیا گناه با عصمت پیامبر در تضاد نیست؟[8] «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًالِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا»؛[9] «به درستی که ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آیندهای را که به تو نسبت میدادند، ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست، هدایتت فرماید.» مفسران درباره آیه یاد شده و منظور از ذنب پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) نظرهای مختلفی دارند که برخی عبارتند از :
- مراد این است که خداوند گناهان گذشته و آینده امت تو را به خاطر شفاعت تو
میبخشد. شخصی از امام صادق (علیه السلام) از آموزش گناهان پیشین و پسین پیامبر پرسید، آن حضرت فرمودند: «آن حضرت نه گناه داشت و نه اقدام به گناه نمود، اما خداوند گناهان پیروان او را بر او حمل نموده سپس آن گناهان را به خاطر او بخشید.»[10]
- به گفته سید مرتضی، کلمه «ذنب» مصدر است و مصدر میتواند هم به فاعل خود اضافه شود و هم به مفعول خود، در اینجا کلمه «ذنب» به مفعول خود اضافه شده است و مراد از ذنب، گناهانی است که مردم نسبت به آن جناب روا داشتند و نگذاشتند آن جناب وارد مکه شود و مانع ورود او به مسجدالحرام شدند.[11]
بنابراین معنای آمرزش این گناه، نسخ احکام دشمنان آن جناب یعنی مشرکان است. و الا اگر مقصود آموزش گناهان باشد، تعلق به فتح ندارد، چون ربطی بین فتح و آمرزش گناهان نیست پس مقصود از فتح، فتح مکه است و نزول سوره بر طریق بشارت بوده است.[12]
- علامه طباطبایی مینویسد، «ذنب» در آیه یاد شده، به معنای گناه یعنی مخالفت تکلیف مولوی الهی نیست؛ چون کلمه «ذنب» در لغت، عبارت است از عملی که آثار و تبعات بدی دارد؛ حال هر چه باشد. مغفرت هم در لغت، عبارت از پرده افکنی بر روی هر چیز است.[13]
- این گناه یک گناه اجتماعی است، زیرا هر مصلحی که نهضت میکند و جامعه خود را دگرگون میسازد ارزشهایی را که تا آن روز به معنای ارزش اجتماعی مطرح بوده را دگرگون میسازد و آن ارزشها به بیارزش تبدیل میشود و چیزهایی که ارزش نداشت، میشود صاحب ارزش. خلاصه مراد از گناه «ما تقدم» آن مخالفت حضرت با رفتار و عادات و اخلاق کفار و مشترکین است که در نظر آنان گناه بزرگی محسوب میشد.[14]
و گناهان آینده «ما تأخر» عبارت است از خونهایی که بعد از هجرت از بزرگان مشرک قریش ریخت و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن حضرت عبارت است از پوشاندن آنها و ابطال عقوبتهایی است که به دنبال داشت یعنی قدرت، شوکت و عظمت کفار قریش را از آنها گرفت.[15]
تا دیگر در صدد آزار پیامبر برنیایند و بعد از فتح مکه، عده ای مسلمان شدند و برخی
از مکه فرار کردند. و کسانی که ماندند، قدرت بر انکار توحید نداشتند و با دعوت مردم، آن را میپذیرفتند. بنابراین با فتح مکه گناهانی که رسول خدا (صل الله علیه و آله) نزد مشرکان مکه داشت، آمرزیده شد؛ یعنی، دیگر نتوانستند دست از پا خطا کنند.[16]
2-2 گمراهی و کفر پیامبر اسلام قبل از بعثت
خداوند در قرآن پیامبر (صل الله علیه و آله) را پیش از بعثت فردی «ضال» به معنی گمراه معرفی میکند بنابراین پیامبر (صل الله علیه و آله) سابقاً در گمراهی بوده، پس معصوم کامل نیست. «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىوَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى»؛[17] «آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد.» مفسران در این مورد دیدگاه های گوناگونی دارند:
- ضل، به معنی، «گم شدن» میآید وقتی یک چیز با چیز دیگری مخلوط و در آن گم شود بنابراین معنای آیه چنین میشود: تو در کفار مکه مغمور بودی، یعنی نام و نشان و توان قوی نداشتی. پس ما تو را تقویت کردیم و حتی دین تو را ظاهر نمودیم.[18]
- واژه «ضال» در لغت عرب به معنی گمنام و مخفی و پنهان نیز به کار میرود. در این صورت احتمال دارد که مقصود از «ضال» گمنامی و ناشناخته بودن او باشد که به وسیله فیض نبوت و نزول وحی، بلند آوازه شد و مردم در فضل و صدق او اعتراف نمودند. بنابراین مقصود از «فهدی» هدایت پیامبر نیست بلکه هدایت مردم به سوی پیامبر است.[19]
- معنای آیه این است که تو را سرگردان و متحیر یافت که راه کسب در آمد و معاش خود را نمیدانستی. پس تو را به راههای کسب معاش هدایت کرد.[20]
- علامه طباطبایی میفرماید:
«مراد از «ضلال» در اینجا گمراهی نیست بلکه مقصود عدم هدایت است و منظور از عدم هدایت، حالت خود آن جناب است یعنی میخواهد بفرماید که هیچ انسانی دیگر از پیش خود هدایت ندارد مگر به وسیله خداوند متعال. پس نفس شریف رسول خدا(صل الله علیه و آله) نیز با قطع نظر از عنایت و هدایت الهی ضاله بوده که البته ذات پیغمبر اکرم (صل الله علیه و آله) لمحه ای و لحظه ای از آن عنایت الهی جدا نبوده است.»[21]
- قرآن میفرماید: «مَا ضَلَّ صاحِبُکُم وَ مَا غَوی»؛[22] «یعنی پیامبر شما حتی برای یک لحظه گمراه نبوده است.» پس مراد از «وَ وَجَدکَ ضالاً فَهَدی»[23] آن است که اگر هدایت الهی نبود، راه به جایی نمیبردی.[24]
- دانستن مقصود آیه، متوقف به تعیین مقدر است. به طور قطع ضلال دارای تقدیری فرضی بوده که حذف شده است. تقدیر همان واژه نبوت است. «وَ وَجَدَک ضَالاً عَن النُبُوَتِ فَهَداک اِلَیها»؛ «یعنی تو را گمراه از پیامبری یافت، پس بدان هدایت نمود.»[25]
3-2 عتاب و سرزنش پیامبر
در آیات اولیه سوره عبس، خداوند پیغمبر را به خاطر رویگردانی از فردی نابینا (عبدالله ابن اُم مکتوم) مورد عتاب و سرزنش قرار داده وآیا این نشان نمیدهد که پیغمبر اسلام معصوم نبوده است؟[26] «عَبَسَ وَتَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَوَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّأَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَىأَمَّا مَنِ اسْتَغْنَفَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى»؛[27] «چهره در هم کشید و روى بر تافت.از این که نابینائى به سراغ او آمد! تو چه مى دانى شاید او تقواپیشه کند. یا متذکر گردد و این تذکر به حال او مفیدباشد! اما آن کس که توانگر است. به او روى مىآورى.»
مورد خطاب بودن پیغمبر اکرم در آیات اولیه سوره عبس، با آیات و روایات در تضاد است. این اشکال در حقیقت متوجه برخی از مفسرین اهل سنت است که آیات ابتدایی سوره عبس را خطاب به پیغمبر دانستهاند و این شبهه را درست کردهاند.[28]
اگر واقعاً سه آیه اول سوره عبس خطاب به پیغمبر باشد، با آیات بعدی (یعنی آیه 5 و۶) که میفرماید: «آن کسی که توانگری خود را به رخ مردم میکشد، پس تو به او روی خوش نشان میدهی سازگار نیست، چون بر هیچ کس پوشیده نیست که پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) هرگز چنین برخوردی را با مال اندوزان متکبر نداشتند بلکه همیشه از آنها دوری میجستند.»[29]
خداوند تبارک و تعالی به صورت مطلق پیامبر اکرم را دارای ملکات اخلاقی دانسته و
میفرماید: «انِکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم»[30] همانا تو اخلاق عظیم و برجستهای داری که بر آن مسلطی.[31] این آیه اندکی قبل از سوره عبس نازل شده است آیا میتوان به خداوند نسبت جهل داده و گفت: خداوند که پیغمبر را دارای ملکات اخلاقی دانسته، از بعضی از صفات اخلاقی او (به مانند برخورد او با عبدالله ابن ام مکتوم در آینده) مطلع و با خبر نبوده است و عجولانه حکم به تسلط اخلاقی پیغمبر داده است؟![32]
خداوند میفرماید:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَفَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»؛[33] «به (برکت) رحمت الهى در برابر آنان (مردم) نرم شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده
مىشدند. پس آنهارا ببخش و براى آنها آمرزش بطلب؛ و درکارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
دو نکته در اینجا قابل تأمل است، اول اینکه: غلیظ القلب به کسی میگویند که محبتی از خود نشان ندهد. دوم اینکه: کلمه «لو» در کلام عرب، دلالت بر منتفی بودن شرط دارد یعنی در آیه شریفه، شرط کلام (عدم محبت از سوی پیغمبر) کاملاً منتفی است. با این بیان، مورد خطاب بودن پیامبر (صل الله علیه وآله) در این آیات با این آیه نیز کاملاً در تضاد است.[34]
حدیث مشهور نبوی که میفرماید: «اِنِّی بُعِثتُ لِاُتَمِمِ مَکارِمِ الاَخلاق»[35] من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم. آیا میتوان گفت: پیغمبری که برای تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث شده است، خداوند او را به به خاطر برخورد بد با فرد فقیر، مورد سرزنش قرار می دهد؟[36]
از همه این موارد که بگذریم، شما در تاریخ موردی را یافت نمیکنید که گفته باشد پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) با کسی با لحن تند و یا خشن صحبت کرده باشد و با بی توجهی و رویگردانی به خواسته کسی جواب داده باشد بلکه در روایات فراوانی وارد شده که: پیغمبر حتی با مشترکین هم با گشاده رویی برخورد میکرد و با همه ، خصوصاً فقیران مهربان بود.[37]
در نتیجه از قرائن داخلی و خارجی سوره مبارکه عبس در مییابیم که آن کسی که از عبدالله ابن ام مکتوم روی گرداند، پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) نبوده بلکه فردی از بنی امیه بود که نزد حضرت نشسته بود و خداوند در این آیات، آن مرد را از این عمل زشت و ناپسند باز داشت.[38]
4-2 آمرزش پیامبر
خداوند در سوره توبه به پیامبر میفرماید: «خدا تو را ببخشد» آیا این دلیل بر این نیست که پیامبر گناه یا خطایی کرده که خدا او را میآمرزد. آیا این با عصمت پیامبر میسازد؟[39] «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ»؛[40] «خداوند تو را بخشید، چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی؟! (خوب بود صبر میکردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند).»
مقصود خداوند از جمله «عَفَا الله عَنکَ» خدا ببخشایدت نسبت دادن خطا و گناه به پیامبر نیست. برای روشن تر شدن مطلب توجه به چند نکته لازم است:[41]
- این جملهای دعایی به منظور مدح و تعظیم پیامبر با ظاهری عتاب آلود است. برخی از بزرگان، آن را نظیر جمله «خدا پدرت را بیامرزد» دانستهاند که در زبان فارسی بدون اینکه بخواهیم گناهی برای شخص مزبور اثبات کنیم به کار میرود و عبارتی رایج در میان عرب است که اساساً دلالتی بر گناهکار بودن یا مقصر بودن مخاطب ندارد.[42]
- به این معناست که از اینکه تو یک مصلحت برتر را برای مصلحتی ضعیفتر ترک کردی ما بر تو نمیگیریم و از این کارت صرف نظر میکنیم. معنایش این نیست که تو گناهی مرتکب شدی بلکه صرفاً خلاف مصلحتی انجام داده که ترک آن اولی بوده است. پس معنای این جمله غفران گناه نیست و همچنین دلیل بر آن نیست که پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله) گناهی مرتکب شده باشد.[43]
اما جمله «لِمَ اَذِنتَ لَهُم» گرچه لحن عتاب دارد اما عتاب غیر از مؤاخذه است چون عتاب گاهی دوستانه است و مفهوم ارشاد دارد. پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله) مصلحت دید با این گروه که عده شان زیاد است مخالفت نکند چون پیغمبر(صل الله علیه وآله) آهنگ مکه کرده بود و برای اینکه مشکلی سر راه حضرت ایجاد نکنند موضع تندی را انتخاب نکرد.[44]
خداوند افشای ریاکاری آنان را در نظر داشت ولی حضرت مصلحت جماعت مسلمانان و صفوف اندکشان را میکرد، لذا خداوند میفرماید: «خوب بود به آنها اجازه نمیدادی چون آنان نمیآمدند و نفاق شان آشکار میشد.»[45] امام رضا (علیه السلام) در جواب مأمون که در این باره سوال نمود، و فرموند:
«این آیه مصداق «اِیَاکَ اَعنِی وَ اَسمَعِی یا جَاره» است یعنی به تو میگویم که همسایه بشنود. پس، خطاب آیه به پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله) است، ولی مقصود آن است که امت بشنوند و مضمون آن را به کار ببندند[46]؛ مانند اینکه میفرماید: «لَئِن اَشرَکت لَیَحبِطَنَ عَملُک»[47] اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه مى شود «وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُإِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلا»[48] و اگر ما تو را ثابت قدم نمىساختیم (مصون از انحراف نبودى)، نزدیک بود اندکى به آنان تمایل کنى و حال آن که پیامبر (صل الله علیه وآله) لحظهای شرک نیاورد و به هیچ نیرویی غیر خدا تکیه نکرد. مامون این تفسیر را تصدیق کرد.»[49]
5-2 دخالت پیامبر اسلام در امر تشریع
خود خداوند در قرآن میگوید: پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) در امر تشریع دخالت کرده، حلالهایی را حرام میکرد تا اینکه آیه نازل شد که چرا این کارها را انجام میدهی. آیا دخالت در امر تشریع با عصمت سازگار است؟ «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُلَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»؛[50] «ای پیامبر، چرا چیزی را که خداوند برای تو حلال کرده است، به خاطر جلب رضایت همسرانت (بر خود) حرام میکنی؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
سبب نزول روایاتی در سبب نزول این آیه داریم که اسباب مختلفی را بیان نمودهاند:
گفتهاند که پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) روزی پیش یکی از همسران خود شربت عسل نوشید و بعد برای دیدار همسران دیگر (حفصه، عایشه) رفتند که آنها به حضرت گفتند: «انا نشم منک مثل ریح المغافیر»، مغافیر بویی بود که حضرت از آن کراهت داشتند (و همیشه آن حضرت خوشبو بودند). وقتی حضرت این را شنیدند شربت عسل را بر خود حرام نمود.[51]
صاحب تفسیر کشاف مینویسد: پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) به خانه بعضی از همسران که میرفتند ماریه قبطیه، کنیز آن حضرت با ایشان بود، یک روز حضرت در خانه حفصه بودند و حفصه برای حاجتی از خانه بیرون رفت و حضرت، ماریه را به حضور پذیرفتند وقتی حفصه از این قضیه اطلاع یافت عصبانی شد و به پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) خطاب کرد: «یا رسول الله، هذا یومی و فی داری و علی فراشی» پیغمبر (صل الله علیه وآله) احساس خجالت کردند و گفتند: «فقد حرمت ماریه علی نفسی» و ادامه دادند که من پیش تو (ای حفصه) راز و سری را میگذارم که اگر کسی را بر این سر مطلع سازی، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم بر تو خواهد بود. حفصه نتوانست این راز را مخفی نگه دارد و به عایشه گفت. عایشه هم به پدرش ابوبکر خبر داد و ابوبکر پیش عمر آمد….[52]
در منابع دیگر نیز آمده که پیامبر به دلیل عتاب حفصه ماریه را بر خود تحریم کرد.[53]
- فخر رازی میگوید: «این عتاب، عتابی به سبب صدور گناه از پیامبر (صل الله علیه وآله) نبوده است، بلکه عتاب مذکور عتاب تشریفاتی است و موجبات خشنودی کسی که مورد عتاب قرار گرفته را فراهم میکند.»[54]
وی در مورد تحریم میگوید: «مقصود از این تحریم ممنوعیت و امتناع است که از بعضی چیزها بهره نبرد، پس معلوم میشود که نه عتاب بر ذنب و گناه است و نه حرمت جنبه تشریعی دارد.»[55]
- علامه طبرسی میگوید: «تحریم بعضی از همسران یا تحریم بعضی از لذتها (غیر از عقیده تشریع)، دارای اسباب باشد یا بدون علت، اصلاً قبح ندارد و گناه شمرده نمیشود، چه برسد به اینکه به خاطر اذیتهایی که پیغمبر (صل الله علیه وآله) از این زنان دید (که مورد عتاب پروردگار واقع شدند)، دست از بعضی از لذت ها بردارد.»[56]
- علامه طباطبایی میفرماید:
«اولاً: خطاب با «یا ایها النبی» متوجه آن جناب شده بدان جهت که نبی است، یعنی دلالت بر اینکه مسئله مورد عتاب یک مسئله شخصی است نه مسئلهای که جزو رسالتهای او برای مردم باشد.[57] ثانیا: تحریم در جمله «لم تحرم …» از جانب خداوند متعال نبوده و از طرف پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) نیز تحریم به عنوان جعل حکم شرع نیست، بلکه از آیه بعدی (قَد فَرَضَ الله لَکُم تَحِلَه ایمانِکم) که در آن سخن از سوگند و گشودن آن است معلوم میشود که تحریم به وسیله سوگند بوده نه این که برای خود تشریع کرده باشد، چون حتی پیغمبر (صل الله علیه وآله) نمیتواند حلال خدا را بر خود یا مردم حرام کند، پس نه تحریم جعل حکم شرعی بوده و نه مسئله مبتلا به متعلق به مردم بوده است، لذا میگوییم مسئله شخص پیغمبر (صل الله علیه وآله) بوده و نه جزو رسالت های او.»[58]
پس پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) هیچ امر تشریعی حلال را بر خود حرام نکرده و عتاب نیز در حقیقت متوجه زنان آن حضرت است که باعث شدند حضرت به خاطر رضای آنها و
اذیتهایی که بر آن حضرت روا داشتن، از چیزی بگذرد و قسم بخورد، که عنایت الهی شامل حال آن بزرگوار شد و آزادی اش را برگرداند و با این خطاب آن زنان را مورد عتاب قرار داد و نصرت و تایید خود را در مورد پیغمبرش اثبات نمود.[59]
6-2 پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله ) و ترس از مردم
خداوند در قرآن پیامبر را مورد اعتراض قرار میدهد که چرا در ماجرای ازدواج با زینب از مردم ترسیدی در حالی که بهتر بود از خدای خود بترسی آیا وجود این نوع ترس با عصمت پیامبر(صل الله علیه وآله) ناسازگار نیست؟[60]
«وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»؛[61] «(به خاطر بیاور) زمانى را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى به ={ فرزند خوانده ات «زید» مىگفتى:«همسرت را نگاهدار و ازخدا بپرهیز»! و در دل چیزى را پنهان مى داشتى که خداوند آن را آشکار مىکند؛ و از مردم مىترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى! هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد) ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هایشان هنگامى که طلاق گیرند ـ نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (وسنت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود).»
پیامبر (صل الله علیه وآله) میخواست محاسبات تعصب آمیز جاهلی را برهم زند و اعلام کند که هیچ عربی بر عجمی برتری ندارد جز به تقوا. پس زینب دختر عمه خود را که فردی قرشی هاشمی بود را برای زید که بنده زرخرید خدیجه بود خواستگاری کرد. برادر زینب همانند همه امت عرب، این را ننگ خواهرش میدانست.[62] اما وقتی آیه نازل شد که «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَکُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً»؛[63]«هیچ مرد و زن مومنی را نرسد که چون خدا و رسولش به کاری فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیاری باشد؛ و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی کند؛ قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است.»
لذا به این ازدواج راضی شدند اما بین زید و زینب ناسازگاری بود و زید بارها از حضرت اجازه خواسته بود تا او را طلاق دهد و سرانجام کارشان به طلاق کشید.[64] احتمالا پیامبر از طریق وحی میدانست که خود وی ماموریت خواهد یافت از طریق ازدواج با زینب، یکی از سنتهای غلط آن زمان را از میان بردارد.[65] آن سنت جاهلی این بود که پسر خوانده در تمامی احکام همانند پسر حقیقی محسوب میشود و حتی پس از جدایی از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود.[66] سرانجام پیامبر (صل الله علیه وآله) به فرمان خدا ماموریت یافت برای شکستن این سنت، با زینب ازدواج کند.[67]
با دقت در این آیه در مییابیم که:
-انگیزه پیامبر از ازدواج با زینب، اجرای قانون الهی و از میان برداشتن سنت جاهلی بوده است، نه انگیزههای نفسانی.[68]
- مطالبی که پیامبر از زید پوشیده میداشت و خدا آشکارش فرمود، عشق به زینب نبود بلکه اطلاع وی از سر انجام کار بود و اینکه رابطه ازدواج به جدایی خواهد انجامید. این ماجرا زمینهای بود برای تحقق بخشیدن حکمت دیگری که خدای تعالی برای تحکیم قانون خود در زمین در نظر گرفته بود.[69]
- ترس پیامبر از این بود که فتنه جاهلیت قدیم برخیزد، و عرب، نقض عادات موروثی خود را یکی پس از دیگری برنتابد. چرا که این قانون الهی ضربه علیه آداب و رسوم معمول نیاکانشان بود. همچنین، بیم آن حضرت از آن بود که عیب جویی و طعنه برخی از بیمار دلان، ایمان عامه مردم را سست نماید در نتیجه این خوف هم رنگ الهی داشته است و خداوند به آن حضرت اطمینان داد و وعده فرمود که آیین وی را بر هر راه و جریان دیگری چیره سازد.[70]
- آیه شریفه هرگز در مقام سرزنش و عتاب پیامبر نیست؛ چرا که از پایان آیه ۳۸ استفاده میشود که ازدواج حضرت رسول با زینب، به فرمان الهی بود.[71]
نتیجه گیری:
در این مقاله به نقد برخی شبهات عصمت پیامبر اسلام (صل الله علیه و اله) در قرآن پرداختیم از آن جهت که اگر عصمت حضرت خدشهدار شود، دین اسلام و تمام آموزههای آن اعتبار خود را از دست میدهد. با بررسی 6 آیه از قرآن که در ظاهر حضرت محمد (صل الله علیه و اله)را مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد و این مسئله باعث شده که برخی افراد در عصمت پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) شک کنند در یافتیم که:
- نسبت «ضال» به پیامبر به معنای گمراهی ایشان نیست بلکه به معنی گم شده، گمنام، ناشناخته و سرگردان است.
- معنای گناهان گذشته و آینده پیامبر، گناه شخص پیامبر نیست بلکه گناهی است که مشرکان به حضرت نسبت میدادند.
- تحریمی که حضرت رسول (صل الله علیه و آله) بر خود قرار داد به عنوان جعل در تشریع به حساب نمیآید.
- خطابهایی که دراین آیات به پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) شده است از باب مثل معروف عرب «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است که ظاهر خطاب به حضرت رسول (صل الله علیه و آله) برمیگردد اما در واقع به همه انسانها و همه مسلمانان برمیگردد و هیچ کدام از این آیات عصمت پیامبر اسلام را نفی نمیکند.
فهرست منابع:
* قرآن کریم، ترجمه مکارم شیرازی، ناصر.
الف: کتب فارسی
1. شاکرین، حمید رضا و دیگران، عصمت (پرسش ها و پاسخ های دانشجویی)، قم، دفتر نشر معارف، چاپ دوم،1389ه.ش.
2. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج10، قم، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن ، بی تا.
3. کردان، هادی، پاسخ به شبهات اینترنتی(1)، مشهد، نشر گناباد، چاپ یازدهم، 1390ه.ش.
4. محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، قم، ناشرآشیانه مهر، چاپ اول، 1391ه.ش.
5. موسوی، عبد الحمید، عصمت پیامبر از دیدگاه قاضی عبد الجبار، فخر رازی و علامه حلی، مشهد، ناشر آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1392ه.ش.
ب: کتب عربی
1. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ترجمه: مسترحمی، هدایت الله، ج1، تهران، ناشر مصطفوی، بی تا.
2. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآنی، ترجمه: رحیمی نیا، مصطفی، تهران، نشر سبحان، چاپ اول، 1386ه.ش.
3. معلوف، لویس، فرهنگ المنجد (عربی- فارسی)، ترجمه: بندرریگی، محمد، ج2، تهران، انتشارات ایران، چاپ ششم، 1386ه.ش.
ج: مقالات
1. معرفت، هادی، «گناه پیامبر اسلام در قرآن»، تنزیه الانبیاء (از آدم تا خاتم)، 1389ه.ش.
2. ملاح، علی مدد، «نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم در قرآن»، مجله طلوع، شماره20، 1385ه.ش.
د: سایتها
1. hawzeh. net.
2. wiki.ahlolbait.ir.
3. rasekhoon.net.
ه: نرم افزارها
1. نرم افزار جامع الحادیث نور.
[1]. مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)- شیراز- سال سوم. maiI.iran.ir.
[2]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآنی، ص303.
[3]. معلوف، فرهنگ المنجد (عربی- فارسی)، ترجمه بندر ریگی، ص1132.
[4]. محقق، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص26.
[5]. همان، ص36.
[6]. همان.
[7]. همان،37.
[8]. شاکرین و دیگران، عصمت (پرسش ها و پاسخ های دانشجویی)، ص 129.
[9]. فتح:1-2.
[10]. محقق، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص430.
[11]. ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم در قرآن.
[12]. همان.
[13]. شاکرین و دیگران، عصمت (پرسش و پاسخ های دانشجویی)، ص 130.
[14]. معرفت، گناه پیامبر اسلام در قرآن.
[15]. شاکرین و دیگران، همان، ص 131.
[16]. همان، ص132.
[17]. ضحی:6-7.
[18]. ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم در قرآن.
[19]. محقق، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص457.
[20]. همان، ص458.
[21]. ملاح، همان.
[22]. نجم:2.
[23]. ضحی:7.
[24]. قرائتی، تفسیر نور، ج10،ص 517.
[25]. موسوی، عصمت پیامبر از دیدگاه قاضی عبد الجبار، فخر رازی و علامه حلی، ص159.
[26].کردان، پاسخ به شبهات اینترنتی(1)، ص 39.
[27]. عبس: 1-6 .
[28]. کردان، همان، ص39-40.
[29]. همان.
[30]. قلم:4.
[31].کردان، همان.
[32]. همان، ص41.
[33]. آل عمران، 159.
[34]. کردان، پاسخ به شبهات اینترنتی(1)، ص41.
[35]. دیلمی، ارشاد القلوب، ترجمه: مسترحمی، ج1، ص174.
[36].کردان، همان.
[37]. همان.
[38]. همان.
[39]. شاکرین و دیگران، عصمت (پرسش ها و پاسخ دانشجویی)، ص127.
[40]. توبه:43.
[41]. شاکرین و دیگران، همان.
[42]. همان، صص127-128.
[43]. معرفت، گناه پیامبر اسلام در قرآن.
[44]. همان.
[45]. معرفت، گناه پیامبر اسلام در قرآن.
[46]. محقق، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص433.
[47]. زمر: 65.
[48]. اسراء: 74.
[49]. محقق، همان.
[50]. تحریم:1.
[51]. ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم در قرآن.
[52]. همان.
[53]. همان
[54]. موسوی، عصمت پیامبر از دیدگاه قاضی عبد الجبار، فخر رازی و علامه حلی، ص194.
[55]. ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم در قرآن.
[56]. همان.
[57]. همان.
[58]. همان.
[59]. ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم در قرآن.
[60]. شاکرین و دیگران، عصمت (پرسش ها و پاسخ های دانشجویی)، ص141.
[61].احزاب: 37.
[62]. شاکرین و دیگران، همان، ص143.
[63]. احزاب:36.
[64]. شاکرین و دیگران، عصمت (پرسش ها و پاسخ های دانشجویی)، ص 143.
[65]. همان.
[66]. همان.
[67]. همان.
[68]. شاکرین و دیگران، همان، ص145.
[69]. همان.
[70]. همان.
[71]. همان.